سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ساکت باش نه از روی گنگی که سکوت، زیور دانشمند و پوشش نادان است . [امام علی علیه السلام]
مونا کتابدار ایران
 
بحر طویل شب معراج و ازدواج علی(ع)و فاطمه(س)

 

بحر طویل شب معراج و ازدواج علی ع و فاطمه س

 مرحوم محمّد صادق «رفعت» سمنانی

ابتدای سخن از معنی بسم‌الله رحمان و رحیم است. بنام ملک العرش که مستجمع افراد و عدیمست، در او تجزیه را نیست ره و هست زهر راز نهان آگه ذاتش زهزاران ازل البته قدیمست بود واحد واما نه چنانی که بود وحدت معروفه که گویی یک و آنگاه دوم جویی و آن که دو نصف یکی او را به خیال آری و تخم از بر این شوره زمین کاری و مردود شوی لیک چنان داد به همه شئی بود ساری و از جمله مجرّد بود و عاری و او را نه شریکست و نه ضد، نیست و را همسر و (ند) فهم و خرد را نبود ره به وصالش، شده در نعمت و صفت ناطقه لالش، زهمه شئی عیان بین تو جمالش، ز رخ ختم رسل فاش نگر نور جلالش، ز شب سیر چو پاسی بگذشت احمد و محمود و محمّد به سریر عظمت خفته و بیدار جهان بود دلش، حمدکنان لعل لبانش چو یکی غنچه نشکفته، به ناگاه صدای پر جبریل شنید آن شه و بگشود نظر دید زهر سوی دو صد خیل ملک صف زده همراهی جبریل امین، برق بُراقی که ز رخسار و سر و ساق و سمش مات پری گشته وحوری به تراب قدمش رخ بر جا هشته؛ غلمان سر زلفین سمن سای به خاک رهش آغشته، ملائک همگی نعره صلوات کشیدند به خاک قدم ختم رسل؛ حضرت جبریل امین، بوسه زد و گفت که دارم به تو از حضرت معشوق سلامی و پیامی که ایا معنی لولاک نُه افلاک و بهشت و قلم و لوح و دگر کرسی و عرش آمده از بهر قدومت چو زمین فرش و تمنای لقای تو نمودند زجا خیز و ببین قدر خود و قدرت ما را .

***

نبی‌الله چو بشنید زجا خاست به صد شوق و شعف زین براق عرش عظیم آمد و بر قلب احد نقطه میم آمد و بر پشت همان مرکب فرخنده همه سر قدیم آمد در گام اول شد به سوی مسجداقصی و کشید از جگر او نعرف ز شوق قدم سید بطحا و از آن نعره به وجد و طرب آمد ز ثری تا به ثریا غرض از مسجد اقصی که بود آخر این عالم دنیا و رسولان معلا همه بودند در آنجا خبری نیز جز این هست چو سلطان رسل از قدم اقدم خود داد شرف مسجد و آن گاه فرود آمد و ارواح رسل در بر آن هادی کُل آمده با عجز تمنای امانت بنمودند به فرمان خدا کرد امامت نبی‌الله از آن جا به سوی عالم بالا شد وزین شش جهت و پنج حس و چار حدود بشری رست ولی با بشریت به سوی مرتبه‌ی امر بپیوست سوی بحر مسال آمد و از بحر مسالی چو یکی گوهر سرمد گذرا گشت به سوی کره نار، چو یک شعله جو اله روان گشت و به طوف قدمش آتش سوزنده چنان آب روان گشت به منزلگه مه آمد و چون یافت قمر مژده پی خدمت او بست کمر، از طبق نقره خامی که و را بود به سر در بر آن فخر بشر از پی ایثار فرو ریخت از آن جا به سوی برج عطارد شد و آن گاه عطارد قلم از دست بینداخت به خدمت شد و در چاکری حضرت او دل ز همه شئی بپرداخت و ز آن جای به سوی فلک زهره روان گشت، ز کف زهره‌ی چنگی، همه آلات طرب را به زمین هشت، به خدمت چو یکی عبد کمین آمد و زآنجای به سر منزل خورشید شد و نیر رخشنده شد و نیر رخشنده بدان عارض فرخنده به تمجید شد و بوسه به خاک قدم خسرو بطحازد و زویافت بسی فرّ و ضیا را.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط موناکتابدار ایرانی 90/4/7:: 9:5 عصر     |     () نظر